نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )
دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )
دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )
دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )
دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )
دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...حرف دلم خواستم گفت روکن به میخانه لبیک
ایمان و امن و امان است پیمانه پیمانه لبیک
دُردی کش هجر و داغم، جز غم نیامد سراغم
عشق است دُردانه ی جان، درد است دُردانه لبیک
فرق من و دل همین بود من ماندم و رفته رفته
بالی ست بر شانه ی دل، شالی که برشانه لبیک
از بس شکستیم سر خود، آیینه بستیم در خود
از شیشه های شکسته پر شد پریخانه لبیک
از شیشه های شکسته پر شد زمین و زمانه
پر شد زمین و زمانه بیرون شواز خانه لبیک
جمعی حقیقت ندیده افسانه گفتند و خفتند
کــآ فــر حقیقـــت ندارد مانند افسانه لبیک
دل را چراغان او کن، با گریه ای شستشو کن
بیرون شو از خانه ی دل،مردانه مردانه لبیک
پیوسته جانانه لبیک، تا باده ای هست لبیک
دست طریقت بگیرید، سر رفته پیمانه لبیک
بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
«قالَ الّــذی عندَهُ عِـلـمٌ مِنَ الکِتابِ
اَنَا آتیکَ بِه قَبلَ اَن یـّـَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفــُکَ
فَلَــمـّا رَآهُ مُستَقـراً عـِندَهُ قالَ
هـذا مـِن فضلِ رَبی ... ....»
( آیه 40 سوره النمــــل )
گلو پرور
خــِــرمنی زگل دارم برســـرکه افـــــشـانم
چون بهارو فروردین پر شکوفه شد جانم
نظم همچوعو دم را می پر ا کنم هر دم
بوی عطر جـانم را مطربی نمی دانم
ای نسیم جان پرور از کنار من بگذر
همچو موج سرگردان بیش از این نمی مانم
رنگ یاسمن دارد باغ لاله و ســــوسن
بوی نستر ن خیـزد از دل شبستان
بــــزمی و خـرابا تی حال من نمی داند
عاشــــقم ولی جانا زین سبب پریشـانم
گر نهــــال اُمیــد م شــد درخت بــــارآور
چون درخت بار آورخود مطیع فر مانم
نغمـه های جانم را نغمه خوان گلوپرور
تا دمی بیــــاسایم در زلال چـــشمـانم
جان چه قابلی داردای «طریقت » مسکین
برسر عزیزانم برافشـا نم جان خود
اولاسفند ۱۳۹۰ = 27ربیع الاول
نویسه جدید وبلاگ
متن نویس
سلام و عرض ارادت
بخوانید:مراازنظراتتان آگاه کنید.بازهم ممنونم
عمری
مرا به حسرت
دیدن نبود بود؟
بین رسیدن و نرسیدن نبود بود؟
یک آسمان پرندگیام دادی و مرا
در تنگنای «از تو پریدن» نبود بود؟
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من نبود بود؟
امروز از همیشه پشیمانتر آمدی
دنبال من بنای دویدن نبود بود؟
من نیستم. نگاه کن، این باغ سوخته
تاوان آتشی است که گلشن نبود بود؟
گیرم هنوز تشنهی حرف تواَم بدان
گوشی مگر برای شنیدن نبود بود؟
چون پرده های گوش تو مثل گذشتهاند
اما برای من دل چیدن نبود بود؟
حالا برو«طریقت»از این راه پیچ پیچ
پیچیدگی به سادگی من نبودبود؟
سپاس مقدمتان
نظر را فراموش نکنید
http://Hamidtarighat.blogfa.com
http://khosar.persiagig.com
http://kholdestan.blogfa.com
صوت موسیقار
مطرب عشـاق امشب دستگا هی می زند زخمه اش بر گوشهء جان طرفه شاهی می زند
ما ز سیل غـم به مداحی پناه آورده ایم هرکسی از سیل، خود را در پنـا هی می زند
آن که را از پرده ی عشـاق آمدبهره ای پشت پا بر مکنت وآهنگ واهی می زند
گر خروش و درد خیزد اشک بنیان می کند گر صدای نا له و غم چهـارگاهی می زند
دشتی و شور و بیات ترک را در چنگ خود گاه در هـم گاه باهم راه راهی می زند
از امید و نا امیدی موج بر پا می کنـد و ز غم و شادی سپاهی برسپـاهی می زند
گاه دردی می فرستـد گاه شوقی می د هد گاه بزمی می سـراید گاه آهی می زند
زخمه ی چالاک او کوه غم از دل بر کنـد کوهکن دیدی که کوهی را به کاهی می زند
صوت مو سیقار ازبهر جلای روح و تن در وجود عاشقـان خود ، بار گاهی می زند
رطل عشـاق است این رطل گران زخمه ء رطـل گران آرام گاهی می زند
روزغم دست « طریقت » بود وآهنگ رباب
ساز شهنـازی در آن بزم دوراهی می زند
نویسه جدید وبلاگ
نویسه جدید وبلاگ
نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه... آه جگر سوز
کسی که عشق ووفا را خرید، زینب بود فروغ ِ مهر و صفا را تنید ، زینب بود
کسی که قامت دین شد به قید همت او برای مکتب و دین قد خمید، زینب بود
کسی که گشت اسیر وخرید آزادی به صبح شام غریبان ا مید ، زینب بود
بزرگ پرده نشینی که در جهاد شرف صبوری از پی او می دوید، زینب بود
کسی که قامت اسلا م جان از او بگرفت تمـا م جان جها ن پرورید، زینب بود
کسی که بزم ستم را چو خطبه سر می داد به روضه پرده ی دشمن درید، زینب بود
کسی که روضۀ روشنگرش بلا برداشت برای کرب و بلا شــُد پدید، زینب بود
چونیمه ی رجب از خاطرات جیگر سوز تمـام جان جهان پر کشید، زینب بود
کتاب ودفتر من یخ زد از شب یلدا قلم ، قلم شد و اشکی چکید ، زینب بود
" طریقت" از غم جانکاه وآه جیگرسوز چشید شهد شها دت شهید ، زینب بود
مظهر صبر وصفا و رنج ومِحنت زینب است شـرط ایما ن و وفا اندر شـریعت زینب است
اوج ایـثا ر و بلاغت خطبه خوان کـربلا ست اسوه و رمز" طریقت" درحقیقت زینب است
۩ آه جیگر سوز ۩
کسی که عشق ووفا را خرید، زینب بود
فروغ ِ مهر و صفا را تنــید، زینب بود
کسـی که قامت دین شـد به قـید همت او
برای مکتب ودیــن قد خمید، زینب بود
کسی که گـشت اســیر وخــرید آزادی
برای نــوع بـشـر شــُداُمـید، زینب بود
بزرگ پــرده نشینی که در جهاد شرف
صبوری از پی او می دوید، زینب بود
کسی که قامت اسلا م جان از او بگرفت
تمام جـان جهــان پـروریـد، زینب بود
کسی که روزستم راچوخطبه سر می داد
به روضه پرده ی دشمن درید، زینب بود
کسی که روضۀ روشنگرش بلا برداشت
برای کرب وبلا شــُد پدیـد، زینب بود
به نیمه ی رجب و خاطرات جیگر سوز
تمام جان جهـان پر کشــید، زینب بود
کتاب ودفتــر من بی سبب، نمی مانــد
قلم ، قلم شد و اشکی چکید، زینب بود
"طریقت" از غم جانکاه وآه جیگر سوز
چشید شهد شهادت شهید ، زینب بود
- چاپ در خبر نامه داخلـــی آموزش وپرورش خوانسار تابستان 1386